جدول جو
جدول جو

معنی گزارش کنان - جستجوی لغت در جدول جو

گزارش کنان(گُ رِ کُ)
درحال تفسیر. در حال شرح. در حال تعبیر:
گزارش کنان تیز کن مغز را
گزارش ده این نامۀ نغز را.
نظامی.
هرآنچ از پدر مایه اندوختی
گزارش کنان در وی آموختی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گزارش کنان
در حال بیان کردن، در حال شرح و تفسیر: هر آنچ از پدر مایه اندوختی گزارش کنان در وی آموختی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزارش کردن
تصویر گزارش کردن
بیان کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ بَ رَ شِ کَ تَ)
شرح و تفسیر کردن:
همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق
هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست.
ناصرخسرو.
چون دعا را گزارشی سره کرد
دم خود را بخور مجمره کرد.
نظامی.
، جستجو. تفحص:
هردم آهنگ خارشی میکرد
خویشتن را گزارشی میکرد.
(هفت پیکر چ وحید ص 157).
، نقش کردن. حجاری کردن. تراشیدن:
پس آنگه از سنان تیشۀ تیز
گزارش کرد شکل شاه و شبدیز.
نظامی.
، تعبیر خواب کردن:
گزارش همی کرد اسفندیار
بفرمان یزدان پروردگار.
فردوسی.
به ژرفی بدین خواب من گوش دار
گزارش کن و یک به یک هوش دار.
فردوسی.
پس از آن خواب دیدن نوشیروان بود تا بوذرجمهر را از مرو بیاوردند کودک بود و گزارش کرد. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نالان. گریان:
بدینسان همی رفت زاری کنان
که آمد بدان بارگاه کیان.
فردوسی.
یحیی چون بشنید، زاری کنان روی بکوه نهاد. (قصص الانبیاء ص 181).
چو من دیدم آن نازنین را چنان
برون رفتم از خانه زاری کنان.
نظامی.
- بزاری کنان، بحالت زاری کردن:
از یک طرف غلام بگرید به هایهای
و از یک طرف کنیز به زاری کنان شود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
معبر و مفسر و بیان کننده:
گزارش کن زیور تاج و تخت
چنین گفت کآنشاه فیروزبخت.
نظامی.
گزارش کن فرش این سبزه باغ
چنین برفروزد چراغ از چراغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
شرح دادن تفسیر کردن: همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق هیچ کس انباز و یار احمد مختار نیست. (ناصر خسرو)، جستجو کردن: هردم آهنگ خارشی میکرد خویشتن را گزارشی میکرد. (هفت پیکر) یا گزارش خواب. تعبیر کردن خواب: پس از آن خواب دیدن نوشیروان بود تا بوزرجمهر را از مرو بیاوردند کودک بود و گزارش کرد
فرهنگ لغت هوشیار
بیان کننده اظهار کننده، شرح دهنده مفسر: گزارش کن فرش این سبز باغ چنین بر فروزد چراغ از چراغ. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزارش کردن
تصویر گزارش کردن
((~. کَ دَ))
شرح و تفسیر کردن
فرهنگ فارسی معین